بنام خالق زیباترین داستانها
دوباره ساعت رو نگاه کرد... هوارو نگاه کرد... دقیق گوش کرد..نه ، صدایی نبود..ندایی نبود...آه بلندی کشید..زیر لب تکرار کرد : نه .. نیامد .. این جمعه هم گذشت....گوشه ی چشمش رو پاک کرد......